من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت/سهراب سپهری

ساخت وبلاگ

چیزها دیدم در روی زمین
کودکی دیدم ماه را بو می کرد
قفسی بی در دیدم که در آن روشنی پرپر می زد
نردبانی که از آن عشق می رفت به بام ملکوت
من زنی را دیدم نور در هاون می کوبید
ظهر در سفره آنان نان بود سبزی بود دوری شبنم بود کاسه داغ محبت بود
من گدایی دیدم در به در می رفت آواز چکاوک می خواست
و سپوری که به یک پوسته خربزه می برد نماز
بره ای را دیدم بادبادک می خورد
من الاغی دیدم ینجه را می فهمید
در چراگاه نصیحت گاوی دیدم سیر
شاعری دیدم هنگام خطاب به گل سوسن می گفت شما
من کتابی دیدم واژه هایش همه از جنس بلور
کاغذی دیدم از جنس بهار
موزه ای دیدم دور از سبزه
مسجدی دور از آب
سر بالین فقیهی نومید کوزه ای دیدم لبریز سوال
قاطری دیدم بارش انشا
اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال
عارفی دیدم بارش تننا ها یا هو
من قطاری دیدم روشنایی می برد
من قطاری دیدم فقه می برد و چه سنگین می رفت
من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت

سهراب سپهری

طوفان خنده...
ما را در سایت طوفان خنده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9amighi7 بازدید : 5810 تاريخ : چهارشنبه 20 بهمن 1400 ساعت: 17:01